یک بعد از ظهر سگی

ساخت وبلاگ

صدای سگ همسایه نگذاشت بخوابم. به نظرم از این سگ های کوچک باشد، از روی صدایش می گویم. از این سگ های سفید کوچک پر سر و صدا. از وقتی که سرم را گذاشتم روی بالشت، تا الان که پا شدم،  یک پشت پارس کرد. یک ساعتی شد گمانم. تازه من عادت دارم یک بالشت هم روی صورتم می گذارم که کمی هم جلوی صدا را می گیرد. این کار را اوایل برای جلوگیری از رسیدن نور به چشمهایم می کردم ولی از وقتی که مخمل آمده، برای اینکه موقع خواب نچسبد به صورتم، صورتم را زیر بالشت مخفی می کنم. مخمل آن اوایل عادت داشت وقت و بی وقت، هر وقت گرسنه بود یا هر وقت نوازش می خواست بیاید و صورتش را بگذارد روی صورتم. دوست ندارم وقتی خوابم یکی روی صورتم نفس بکشد، حالا چه مخمل باشد چه مگان فاکس!
صدای سگ همسایه انقدر روی مخم بود که حتی خواب سگ و گربه هم دیدم. خواب دیدم دارم رانندگی می کنم، اما ماشین خودم نبود یک ماشین بزرگ بود، شبیه همین یو هالی که گرفتم و باهاش آمدم اینجا، مخمل هم کنار دستم روی صندلی شاگرد بود. توی خواب، یک لحظه سرم را پایین آوردم و به مخمل نگاه کردم، سرم را که آوردم بالا دیدم دو تا سگ دارند توی جاده غذا می خورند، اگر پایم را نکوبیده بودم روی ترمز حتما کشته بودمشان. ماشین خیلی نزدیک به یکی از سگها ایستاد، از ماشین پیاده شدم که مطمن شوم سالمند. پدر-سگ ها سالم بودند، آن یکی که خیلی نزدیک بهش متوقف شده بودم خزیده بود زیر ماشین و نگاهم می کرد. آمدم سوار ماشین شوم و به راهم ادامه بدهم که دیدم یک گربه سیاه روی سقف ماشین است. با اینکه توی خواب می دانستم مخمل سیاه نیست، نمی دانم چرا فکر کردم که مخمل است. بغلش کردم و نشستم توی ماشین. اینجا بود که صدای سگ های همسایه دوتا شد و من از خواب بیدار شدم. با هم دیگر مسابقه گذاشته اند یا شاید هم فحش می دهند به هم. راستی سگ های نژادهای مختلف معنی پارس های هم را می فهمند؟

شب...
ما را در سایت شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 131 تاريخ : پنجشنبه 8 ارديبهشت 1401 ساعت: 4:32