قطار نویسی ۱

ساخت وبلاگ

در کوپه باز شد.
عفواً، هل هذا رقم الخامس؟ زن پشت در از د.ت پرسید و با دست چپش همزمان عدد پنج را نشان داد. د.ت که نزدیک در نشسته بود نگاهی به چمدان زن که در دست دیگرش گرفته بود کرد و سرش را به نشانه بله چندبار بالا و پایین برد." بله همین جاست، امممم، نعم، بفرمایید تو" زن وارد شد و چمدان را زیر تنها صندلی خالی کوپه، روبروی د.ت جا داد. روی صندلی نشست و با لبخندی مصنوعی گفت صباح الخیر.

صبح شومام بخیر، اون درم پیش کون بی زحمت"، این را پ.ا گفت و چون مطمن نبود زن تازه وارد حرفش را فهمیده باشد همزمان دستش را از راست به چپ به نشانه بستن در کشویی تکان داد. زن تازه وارد نیم خیز شد و در رابست. بعد هم همانطور که نشسته بود خم شد و از توی چمدان زیرصندلی کتاب قطوری را که به عربی رویش نوشته بود در اورد و شروع کرد به ورق زدن.

پ.ا رویش را به د ت کرد و گفت داشتم میگفتم، همچی یه چند روزیه چِمچِمالم میشه نیمیدونم چرا مادر، گفتی دکتری؟"
د.ت نگاهش را از زن تازه وارد گرفت،لبخندی زد و گفت "نه هنوز، دانشجوام، سال چهارمم تازه".

" ایشالا میشی. به حق همین امام رضا که هممونو طلبیده ایشالا میشی. راسی من یه نوه دارم همسن و ساله خودده، بذار ببینم عکسشا پیدا میکنم تو گوشیم، شوئر که نکردی؟" و بدون اینکه منتظر جواب د.ت شود کیفش را از روی زمین برداشت، روی پاهایش گذاشت و دستش را کرد توی کیفش.

د.ت جواب داد،" نه مادر، ولی نامزد دارم. دو ساله با همیم، همین مشهد کار میکنه دارم میرم ببینمش."

پ.ا با نا امیدی دستش را از توی کیفش در اورد. و زیر لب گفت "ایشالا خوش بخت شین."

" شوما چی دخترم؟" این را از زن جوانی که روبرویش کنار پنجره نشسته بود پرسید. ج. ج نگاهش را از پنجره گرفت و رو به پ ا گفت، "مو چی ننه؟ "
"شوما شوهر کردی؟ "
" بله "

"بچه هم داری؟"
"نه، قصه اش طولانیه ننه سیت میگوم."

شب...
ما را در سایت شب دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 53 تاريخ : شنبه 20 آبان 1402 ساعت: 14:22