یک جایی می خواندم دیروز که قدیم ترها، آن موقع که "از ما بهتران" عامل سعادت و سلامت بودند و آن موقع که از هر سه نوزاد، یکی شان را "آل" سرِ زا می برده و یکی دیگرشان را بعدترش یرقان و آبله، جمع می شدند مردم، شب های یلدا را دور هم، که مراقب هم باشند در تاریکی وسرما و وحشت بلندترین شب سال. جمع می شدند و نشانه می گذاشتند منزل بزرگتری را که راه خانه را گم نکنند در تاریکی زودرس و سرمای گزنده اول زمستان. می نشستند دور هم تا دل شان گرم شود به بودن با هم، که اگر آن دنیای بیرون جای ترسناکیست و سرمایش سنگ را می ترکاند و زوزه گرگ است که می پیچد توی کوه، ما اینجا دل مان گرم است به همدیگر و به بودن با هم.
داشتم فکر می کردم، آن قدیمی ها یادمان دادند طولانی ترین شب سال را، اما بهمان نگفتند با سرما و وحشتِ شب ترینِ سال ها چه باید کرد.
شب...برچسب : نویسنده : dsleeplessinboston0 بازدید : 119