تلفن را که قطع کردم، ساعت پنج و نیم عصر بود. گوشی را قفل کردم و پرتش کردم روی تخت. نیم ساعت زودتر "ی" پیام داده بود که باید صحبت کنیم و رابطه بینمان دیگر برای او کار نمی کند و حالا، نیم ساعت بعدتر، دیگر همه چیز تمام شده بود. شروع کردم به راه رفتن توی خانه. وقتی عصبانی ام و یا هیجان زده راه می روم. اما الان هیچ کدام نبودم. حس خفگی می کردم. حس خفگی که با تاریکی و سکوت خانه بدتر می شد. "ی" بین گریه و اشک گفت بود که بگذارم برود و همین یک جمله برای من کافی بود که رها کنم. من هیچ وقت در زندگی ام جلوی رفتن کسی را نگرفته ام، چه برسد به "ی" که از جانم بیشتر دوستش داشتم. شاید هم باید نمی گذاشتم برود، شاید هم آن موقع که گفت به صلاح هیچ کداممان نیست شرایط موجود و بعد چیزهای دیگری که نمی توانم اینجا بنویسم، باید عصبانی می شدم و داد می زدم، باید فریاد می کشیدم، که دو سال بعد تر ننشینم جلوی واو و بهش بگویم هنوز قسمتی از من در گذشته جا مانده، اما نکردم. بخوانید, ...ادامه مطلب
بعضی روزها که عصبانیم " بی دلیل". بعضی روزها که کلافگی، کلاف میشود دور پاهایم, بعضی روزها که بغض و نفرت سنگینی میکنند و امانم را میبرند, مینشینم روی زمین و انتقام دنیا را از خودم میگیرم. مینشینم روی زمین و چاقو به دست، با وسواس, میکَنم خودم را، زخم میزنم. بعضی روز های آشفتگی، خراب میکنم هر آنچه آجر به آجر ساخته ام. شبیه لگوهای کودکی انگار. یکهو، بی خبر، بی دلیل, ول میکنم، رها میکنم، نه،لج میکنم، با همه, با زندگی ام , با خودم بیشتر گمانم اما. بعضی روزهای بی حوصلگی، پرت می شوم توی آبیِ عمیقِ تاریک و عوض شنا غرق میشوم. انگار که سال هاست مرده باشم. + نوشت,مدت,هاست,اینطوریم,آقای,دکتر ...ادامه مطلب
یادداشت را که خواند، گریه افتاد. نشسته بودیم روی صندلی های داخل کافی شاپ و زل زده بود به باران پشت پنجره. صاحب مغازه که سفارش مان را آورد و قوری چای را گذشت بینمان. دست کردم توی جیب کیفم و کادوی تولدش را با یادداشتی که نوشته بودم گذاشتم روی میز. نامه را که باز کرد، شروع کرد به اشک ریختن. برایش نوشته بودم که میخواهم همه لحظه های با هم بودنمان را ثبت کنم، همه لحظههای به ظاهر بی اهمیت و روز مره را، همه را، با همه جزئیات، برایش نوشته بودم که میخواهم این لحظه را ثبت کنم. باران پشت پنجره، بخاری که از دهانه قوری چای بلند میشود، صدای آرام موسیقی کافی شاپ و صورتش را، در همین لحظه، همین حال,این,یادداشت,قدیمیست ...ادامه مطلب