شب

متن مرتبط با «نشده» در سایت شب نوشته شده است

من دلم تنگ نشده است.

  • چند خاطره، نه، تصویر هست که مانده میان ذهنم. هر بار که آمده‌ام بگویمشان، بنویسمشان، نچرخیده زبانم، لرزیده دستم، قلبم. اولیش آن‌ موقع بود که بر می‌‌گشتم از اصفهان، برای آخرین بار. نشسته بودم توی ماشین، آرنجم را گذاشته بودم لبه پنجره و سرم را تکیه داده بودم. نور خورشید در حال غروب افتاده بود روی صورتم و ماشین می‌‌لغزید میان خیابان ‌های شهر و بغض خفه‌ام می‌‌کرد, راستش آن‌ بغض را قورت دادم. بار دومش فرودگاه استانبول بود، در راه آمدن. پنج و نیم صبح نشسته بودم رو به نمای تمام شیشه ای گیت پرواز و شهرِ در حال بیدار شدن را نگاه می‌‌کردم. آدم‌ها و خیابان‌ها کم کم جان می‌‌گرفتند و خورشید خودش را یواش یوا,دلم,تنگ,نشده,است ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها